توليد به مثل...به مثل چي؟؟؟؟

ساخت وبلاگ
ميدوني هرروز كه به شب ميرسه به اين فكر ميكنم كه ممكنه همين هفته ي آتي و نهايت همين ماه آتي روزاي آخر دنيا باشه يا حداقل دنيايي كه اطراف منه و سرزمين منه ...هميشه بودن ادمها و موجودات شبيه به آدم كه اطراف منن كه با همه تفاسير و ديدن واقعيت هايي كه ازش فراري ان بازم  چندين بار ميبينم و ميشنوم موجودي به اين مجموعه اضافه ميكنن و يا مشغول به اضافه كردنن

هميشه حرفاي زيادي براي گفتن وجود داره چيزايي كه منو آزار ميده شايد تنها نوشتنشون هست كه كمي از حجم اون توي منه سنگين رو كم ميكنه...بلاخره توي زندگي همه ي ماها يه سيگار هست كه عاقبت روشن ميشه يا شايد يه چيزي مث سيگار كه دود ميشه...يه دود غليظ ...اصلا زندگي همش يه دود غليظه و ما آدما همه ي پنجره هاي مرگو بستيم كه دود بيرون نره و به حيات مون ادامه بديم همه ي ماها از مرگ ميترسيم از چيزايي كه درد داره ميترسيم شايد درد كشيدن چيز بدي نباشه حتي ولي ترس از درد كشيدن از خود درد كشيدن هميشه سخت تر بوده ...مجبور به تحمليم وقتي پنجره اي باز نميشه و آستانه ي صبر ما بالا و بالاتر ميره از جهاني كه دورافتاديم و پرت شديم اينجا مثل آشپزخونه ي سرد نموري كه زير كپسول گاز قديمي جابه جا نشده اش هزاران سوسك مشغول جفت گيري ان و تو حتي از ديدن اين صحنه  هم به تفكر فرو نميري فقط و فقط تحمل ميكني ...تحمل زياد...انگار چيزي نميفهمي...و حتي چندشت نميشه حتي اجازه ميدي توي تو بلولن و از تو رد بشن

همه يه روز پرتاب شذيم اينجا همه ي ماها غمگينيم اين يه واقعيته خيلي ها اينو پذيرفتن و باهاش زندگي ميكنن و خيلي هاي زيادتري هم سعي دارن به روشاي مختلف از همديگه قايمش كنن ... زندگي همون گوهر كم يابه آدماي اطراف منه كه سعي ميكنن به قشنگ ترين شكل ممكن اونو به نمايش بذارن توي يه انگشتر يا يه قاب شيك كه بهم ديگه نشونش بدن توي همه جاهاي بيروني كه باهاش شريك هستن و به روش هاي مختلف احساس خوشبختي كنن ...ولي همه ي اونايي كه كنار هم هستن به حالت خيلي نامحسوس و نرم دارن همديگه رو تحمل كنن و اونهايي هم كه تنها هستن به سرعت باور نكردني دنبال كسي براي بودن باهاش هستن درحالي كه ازهم فرار ميكنن و قلبهاشون در اثر حس عريزه هاي گنگ تحميلي اونا رو بهم ميكشونه...و اونا مقابل غريزه هاشون ناتوان و ضعيفن ...اين تلخه اينجا زندگي كردن طعم فرانسه ي خشك شده روي لب ميده كه بوي دود گرفته بوي كبريت...

خيلي لحظه ها رسيده خيلي ساعتها روزها و حتي ماه ها كه  خيلي از آدماي اطراف من حوصله ي چيزي كه وجود آوردن رو نداشتن و هي از خودشون پرسيدن ك چرا به وجودش آوردن و اين بزرگترين ظلمه  كه يه بشر ميتونه به خودش و جهان اطرافش بكنه توليدبه مثل به مثل خودت...خوده تنهاي پراز منگي و پراز احساسات كاذبي كه تموم ميشه ...توليد به مثل يكي مثل خودت درون خودت در حالي كه اصلا نميبيني خودت چي هستي كه يه چيزي شبيه به خودت رو بدون هيچ دليل و فرداي قانع كننده اي ميسازي ...براي خاطر عرف...براي خاطر دين؟؟براي شرع؟؟؟براي ذوق زدگي هاي گذرا...براي اينكه همه اين كارو كردن و توام بايد بكني براي اينكه اگه نكني شايد مثل اوني نيستي كه به وجودت آورده براي تجربه ياحساساتي كه ممكنه مدت هاي زيادي حتسي فراموشش كني...براي اينكه به چشم بياي...براي هون گوهر نايابي كه بخواي نقش نگارش بدي نشونش بدي و آوردنش به جايي كه فقط خودت انگار منتظرشي و يادش بدي كه نقاب شادي بزنه چيزي خلاف اين به من ثابت نشده من از همه توليد به مثل ها نگرانم و بچه هايي كه معلوم نيست چي ميخوان توي اين سرزمين مرده ي كهنه ي خالي از عشق عدالت و آزادي ببينن چي منتظرشونه اصلا چي منتظر خودت بود كه منتظر اون باشه؟؟؟؟

زندگي ...زندگي مسخره...همه ترسوتر از اين حرفان كه اون گوهر ناياب درخشان توي مغزشون رو بدن به دست بچگي ها و مثل يه تيله ي ساده باهاش بازي كنن و لذت ببرن ...جهان هر لحظه خالي تر از شادي ميشه و پراز قاعده و قانون هاي اجباري پراز كارايي كه انگار بايد بكني و اگه نكني آدم نيستي و اي كاش آدم قاطي اين آدماي توليد به مثل كننده و توليد به مثل شده نبودم اي كاش

و چيزي كه وحشت دردآوري به من اضافه ميكنه تصور حتي تصور اينه كه يه روزي يكي مثل خودمو بسازم و توي خودم جا بدم در حالي كه ميدونم من اشتباه ترين آدم درست قاطي اين آدماي درست و قانوني ام كه دركي از من نفهم ندارن ...چيزي توي من اشتباهه ولي اين اشتباه درسته و خلافش بهم ثابت نشده و نميشه ...تنهاتر از اين حرفا موندم كه كسي بخواد نوشته هاي منه خسته رصد كنه و بگه اشتباهه توام مث من درسته فقط براي خوردن يه قهوه و لحظاتي نفس عميق كشيدن و احساس ازادي كردن...شايد توي زندانم و اينجا هم پنجره ها بسته اس و دود سيگار زندگي بالا مونده و روحمو نگاه ميكنه

علاقه ي انسان ها به توليدمثل...
ما را در سایت علاقه ي انسان ها به توليدمثل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesokoot96 بازدید : 213 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 12:52